فانوس112233 |
|||
دو شنبه 30 مرداد 1391برچسب:, :: 4:11 PM :: نويسنده : حبیب بازیار
رمــــز عــاشــقـی
تو آیا عاشقی کردی بفهمی عشق یعنی چه؟
تو آیا قاصدکهای رها را دیدهای هرگز،
و چشمان تو آیا سورهای از این کتاب هستی زیبا،
تو از خورشید پرسیدی، چرا
تو آیا، یاکریمی دیدهای در آشیان، بیعشق بنشیند؟
تو ماه آسمان را دیدهای، رخ از نگاه عاشقان نیمهشبها بربتاباند؟ تو آیا دیدهای برگی برنجد از حضور خار بنشسته کنار قامت یک گل؟ و گلبرگ گلی، عطر خودش، پنهان کند، از ساحت باغی؟
تو آیا خواندهای با بلبلان، آواز آزادی؟
تو آیا هیچ میدانی،
اگر عاشق نباشی، مردهای در خویش؟ نمیدانی که گاهی، شانهای، دستی، کلامی را نمییابی ولیکن سینهات لبریز از عشق است…
تو پرسیدی شبی، احوال ماه و خوشه زیبای پروین را؟
جواب چشمک یک از هزاران اخترِ آسمان را، دادهای آیا ؟!
ببینم، با محبت، مهر، زیبایی،
نفهمیدی چرا دلبستِ فالِ فالگیری میشوی با ذوق!
تو فهمیدی چرا همسایهات دیگر نمیخندد؟
نپرسیدی خدا را، در کدامین پیچ، ره گم کردهای آیا؟
جوابم را نمیخواهی تو پاسخ داد، ای آیینه دیوار!!؟
نظرات شما عزیزان:
عالي.بود.اقا,حبيب
آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پيوندها
![]() نويسندگان |
|||
![]() |